در دستِ فکر است...

فقط پژواک ها در جمجه مکتوب میشود.

در دستِ فکر است...

فقط پژواک ها در جمجه مکتوب میشود.

باید خیلی فکر کرد...برای نوشتنش

آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۵/۱۱
    5:)
  • ۹۹/۰۵/۱۱
    4:)

مشوش

جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۴۶ ب.ظ

الان وقتش نیست می دونم اما از دیشب که خوندمش گویی مردم نمی دونم چرا 

شاید چون خلی دوستش دارمش اون خیلی امنه حقش این همه تاریک وظلم نبوده فقط میخوام بدونم اون احمق چرااین کارو کرده؟ وایی باید خیلی خر بود که این ادمو نخواست میدونم برای من نیست هیچ جوره این ادم اما حسم بهش خیلی غریبه برام خیلی عزیزه برام وقتی تصور میکنم زندگیش انقدر سیاه بوده انگار سوزن میزنن تو قلبم کاش نمیخوندمش اما همیشه مطمئن بودم پای یک عشق تاریک توی زندگیش بوده که کل روزگارشو سیاه کرده .ادمی که برات کتاب میخونه رو احمق نباید که رها کرد.

خیلی ذوسش دارم زیاد خیلی زیاد کاش برای من بود این شبیه ترین ادمه به من خیلی امن خیلی امن.و هیچکاری براش نمیتونم بکنم چون دوره از من همه جوره ولی اگر یک درصد موفقیت من خوش حالش میکنه چرا که نه.

  • راز... :)

writing3

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ ق.ظ

He is Jack from the USA .he lives in new york city .he is an engineer .he has two children  .her wife is an engineer as well.
He tries to build a better life, then he has a busy life and comes back home very late. 

  • راز... :)

My sleep habits

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۸ ق.ظ

I am so sad about my sleep habit.
I can't sleep well and deeply . I go to bed very late because I stay up and think over to death. I usually feel tired during the day . I have to change the style of sleep if I want to stay healthy and achieve my goals. In that, I can't do my task, and I fall behind everything. to be honest, I hate it 

  • راز... :)

report1

چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۳۳ ق.ظ

ok Iam a faliure indiviual .i  have messed on my today and decision.

i do not know what to type just really sorry for myself/

  • راز... :)

start again:)

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۳۸ ب.ظ

I decide to write my words and thoughts in english.because Iam going to take the ielts and I reckon making a note in english is useful and helpful for improving english skills like writting and speking and help you to think in englis. ok today Iwant to start again yeah during the summer I have studied english but not seriously .and I was dissapointed  .anyway I have to study english hard and stop thinking about the future.from my point of view thats better Ido my best and dont think about the result.

oh dear here we goes and please believe yourself and trust your heart

  • راز... :)

Iknow ,allof things will be better)7;)

يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ق.ظ

بی نهایت حالم خوبه من امروزمو انجام دادم دیگر نمیدانم فردا هستم یا نه امروز همزاد م را ورق زم اخ که تو چقدر charmingایی اقای داستا یوسکی عزیزم ،زبانمو خوندم ،ورزشمو انجام دادم ،خوابیدم ،عصبی شدم ،ریاضیمو خوندم ،htmlمقدماتشو خوندم و تمام؛)))👊👊👊

 

و الان خوش حالم خیلی زیاد امروز بودم و زنده ماندم نمیدانم فردا یی باشد برایی من یا نه نمیدانم اینده خواهم رسید به مطلوبم یا نه نمیدونم فقط میدونم‌ من هر روز برایش قدم برمیدارم حتی اگر کم باشد اما ادامه میدم و میجنگم ...خدا با منه ؛*)اره رییس...

  • راز... :)

6(stop please):)

جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۳۵ ب.ظ

بله من نا امیدم در مانده ام خسته ام کوفتم اصلا هر چی حس و حال انرژی بد سراغ دارید در من نهفته است و یا حتی آشکار بله آشکار...

اما میخواهم ادامه دهم هروز چند قدمی بردارم حتی اندک بهتر از راکد بودن است .

به سمت جلو میخواهم بروم اما میخواهم این شکلی تصور کنم که فقط امروز را دارم و نه فردا...من همیشه از تصور اینده و روز های نیامده وحشت داشتم و خراب کاری کردم

stop،ول کن دیگه چی بودی و چی شدی دردی رو ازت دوا نمیکنه الان باید فقط روبه جلو بری همین

نقشه راه اینه هر روز طبق برنامه مورد نظر زبان میخونم (دیگه فکر نمیکنم چقدر چیزا بلد نیستم هنوز و اگر نرسم به levelمورد نیاز چی میشه)40 دقیقه ورزش میکنم (زبان و ورزشو از 19 مرداد استارت زدم)

کتاب میخونم (اینو همیشه داشتم )

و هر روز یک جلسه برنامه نویسی مورد نظر رو نگاه می کنم از htmlاستارتشو میزنم

و یک جلسه ریاضی از ریاضی عمومی 1 دکتر شهشانی شروع می کنم ویک جلسه معادلات دیفرانسیل میخوام پایه ایی و عمقی یاد بگیرم

و دیگر فکر نمیکنم ای وایی کلی زبان برنامه نویسی دیگر است که نمی دانم وی ا...هر رئز این هارا انجام میدم به این معنا که امروز یادگرفتن همینا و انجام دادنشون تمام چیزی است که از زندگی میخوام.

و اینکه یاسمینم نیست ، که نیست.

و هرشب اینجا گزارشمو مینویسم .خودم برای دل خودم.

امروز فقط زبان و ورزشو انجام میدم.

و چیز های جایگزینم تعیین میکنم برای روزهایی که نمیشه حالا مریضم یا هر چی کل برنامه رو ببرم جلو:))

امروز در کابوس ظهر گاهی همش تکرار میشد 22 سالته چی بلدی ؟ هیچ...

good luck

 

  • راز... :)

5:)

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۵۱ ب.ظ

به خاطرِ دندون چیزی نمیتونم بخورم درد دارم گشنمه عصبیم کرونا نمیذاره برم بیرون ...به استیصال ِ محض رسیدم...

توییتر رفتن اذیتم میکنه کانال های تلگرامم رو مخمه و عین ِ یک عدد مازوخیسم لفت نمیزنم توییتر تایم لاینم پر از ادم هایی مهاجرت کردن کانال تلگرام که جوینم ادم های موفق در زمینه رشته خودم ...و تنهام یاسمینی ندارم ...نمیدونم یاسمینی هم بود با این درون گرای محضم چیزی فرق میکرد ایا؟ اره حضورش کافی بود برام

اینا حسادته نه هیچ فقط با خوندن و دیدن اینا از سرگردانی خودم منزجر تر میشم فقط.

  • راز... :)

4:)

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۶ ب.ظ

دو روزه که میخوام بنویسم ولی نمیشه انگشتام کرخت شدن بی حس شدن  همراهیم نمیکنن رییس ،نمیدونم چرا واقعا عجیب شد ...اره الان میتونم خیلی بنویسم از اینکه بعد ِ کنکور چی شد و چی  نشد اینکه بعدش نشد اونی که باید و بعدش خودمو از دست دادم رییس تا حالا وب های دیگه نوشتم تو خلوت های خودم گفتم دفتر هام پر شده ولی چیزی مگه تغییر کرد؟ چیزی درست شد/ نه هیچی من هون ادمم با همون میزان اشتباه و شاید بد تر رییس .

بذار روراست بگم یه مدتیه از دیدن ادم های موفق که تلاش کردنو رسیدن عصبی میشم نه رییس حسادت نیس میدونی خودت با دیدن ِ اونا به پوچی خودم میرسم و نگران و مضطرب اینده نامعلومم میشم و حالت تهوع میگیرم از این میزان رکورد و باطل بودن ِ خودم ...

اما باید به زندگی برگشت این روزا میگذره میدونم و میترسم تهش من دستام خالی باشه و شرمنده خودم و ارزوهام باشه مثل ِ الان که شرمندم مثل ِ الان که خجالت میکشم به خودم نگاه کنم ...ارزوهای بزرگ اما بدون ِ هیچ دویدنی براشون...افسردم میدونم نمیدونم به کجا برمیگرده به کنکور به نتیجش به اونجایی که رفتم و قبول شدم و تهی شدم اینکه انگیزمو از دست دادم یا اینکه دوستی به معنای یاسمین ندارم و تو 22 سالگی فهمیدم در انتخابِ دوست گند زدم اونم نه دوست ساده رفیق ِ صمیمی و تک به تکشونو کنار گذاشتم... وضع مملکت این همه بی عدالتی ، هواپیمای 752 اوکراین منو از زندگی گرفت رییس نمیدونم تا کی باید با ترکش هاش زندگی کنم

غم خوار ِ غم ِ ادم هایی هستم که ندیدمشون هیچ وقت اما رییس من نگرانم///انزجاری که هر روز نسبت به وطن پیدا میکنم و این وسط درون گرایی به حدِ خودش رسیده و هر روز داره کشنده تر میکشه ...نگران اینده و بدتر راکد بودنم...

من نمیفهمم درد کجاست اهل ِ حرف زدنم با کسی نیستم که همشو بگم من خودمم دیگه ارور زدم رییس.و رییس ناراحتم از اینکه دیگه اسمونت ارامش بخش نیست مستاصلم از اینکه مثلِ قبل ندارمت و نمیفهممت ...

درد ِ دندونم دارم الان...

این ترم به جز اون حرارت که بهم کم داد نمره ها خوب شد ولی کلیت داغونه رییس خیلی داغون.حرارت مطمنم نهایتا 17 اینا میشدم نامرد خستم دیگه از این بابت زیاد که چه جوری گند زدن به معدلم..معدلی که خودم به اندازه کافی خرابش کردم...

  • راز... :)

3:)(زیباست انسانیت و فهمیدن درد ِدیگری

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۴ ق.ظ

میدونی چی شد عزیزم؟راننده افغانی بود ،صحبت کردنش زیبا بود و اندکی دیر میفهمیدم ،حواسش بود که همه چیز را رعایت کند که ستاره اش را بگیرد...ازم عذر خواهی کرد کولر روشن نیست به خاطر کرونا اگه شما میخوایید روشن کنم؟نه لازم نیست کارِ خوبی کردید ،قبل تر ش ، سوار شدم ازم عذر خواهی کرد که چند ثانیه دیرتر راه میفتد تا مپش بالا بیاد خواستم بگم  من خودم بلد م نیازی نیس ،اما نگفتم دوست داشتم بداند که تلاشش بیهوده نیست برا نصبِ دوباره برنامه.شاید بگی بیهوده بود چون تو بلد بودی اره ولی من امار دوربین های کنترل سرعت را نداشتم که هرچقدر که بلد بودم اما این را حفظ نبودم عزیزم ،میبینی الکی نبود ...نزدیک های مقصد گفتم هر جا که امکانش هست من پیاده میشم موقع توقف بازم حواسش بود به همه چی و خواستم پیاده شم گفت:خانوم ستاره من رو فراموش نکنید .حتما چشم...از ماشین پیاده شدم نیم ساعت از وقتم گذشته بود و دیر بود  درد ِ دندان ِ کانین به دماغ و گوشم زده بود نای حرف زدن نداشتم زنگ زدم (خودم اسنپ رو نگرفته بودم)به این راننده افغانی دوس داشتنی محترم و باشخصیت ستاره شو بده من قول دادم...میدونی ،خب یکم بریم جلوتر ،وقتی دکتر ازم میخواست دهنمو کامل باز کنم ومنم در نهایت همکاری قرار گرفته بودم و اشاره کردم سخته ،درد دارم به خاطرِ فکم ،و گفت حق داری میفهمم....خیلی چسبید و زیبا بود یا بریم یکم عقب تر دیروز ،که وقتی سرم گیج رفت و یونیت رو زد بالا و گفت عجله نکن و اروم دراز بکش، درخشان بود ،یا یکم عقب تر ،وقتی رفتم کوروش شیرو وماست بگیرم به دلیل رعایت پروتکل ،نایلون فروشگاه باز نمیشد برام و گفت بدید به من باز کنم زیبا بود...یا امشب از یک مهندس من فقط یه درخواست داشتم که لینکشو به من بده اما اون خیلی جلوتر رفت بی انکه من بخوام و راهنمایی کرد...میدونی عزیزم انسانیت زیباس . شاید بگی این قدم های کوچیک مگه اصلا ارزش داره؟نیک ژویسک ۷ سالگی تصمیم گرفت خودش را بکشد و قرار میگذارد با خودش اگر امروز فقط یک نفر به من بگه تو زیبایی این کارو نمیکنم و ادامه میدم ...چندی بعد هم کلاسیش بدون ِ هیچ مقدمه ایی میاد جلو و بهش میگ :هی نیک تو خیلی زیبایی ...و نیک بدون دست بدون پا اما باهدف ادامه میره و ژویسکی میشود که ما ادم های دو پا و حاوی دو دست ؛)غبطه میخوریم به این حجم از موفقیت و زیبایی... به نظرم ،راننده ،فروشنده ،دکتر ،مهندس...هرچی که شدی یادت باشه فقط ، دیدن و فهمیدن  ادما و درد هایشان خیلی درخشانه شاید این تنها چیزیه که ازت میخوام...تو بلدی ؟اه عزیزم من هم مثلِ اقای دکتر میفهمم درد داردیا مثلِ اقای مهندس من هم بلدم فراتر از لینک بنویسم، اما مثلِ رفیق نیک بلد نیستم احساس را بیان کنم...اما بلدم  که اثبات کنم تلاش هایت بی نتیجه نیست میدونی من میگم به روشِ خودت انسان باش ...و به موقع باش.

  • راز... :)