در دستِ فکر است...

فقط پژواک ها در جمجه مکتوب میشود.

در دستِ فکر است...

فقط پژواک ها در جمجه مکتوب میشود.

باید خیلی فکر کرد...برای نوشتنش

آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۵/۱۱
    5:)
  • ۹۹/۰۵/۱۱
    4:)

2:)

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۲۹ ب.ظ

وقتشه دیگه باید خودمو جمع و جور کنم و برگردم به زندگی ...آره هیچی سر ِ جاش نیست قبول ...ولی باید شروع کرد از این یکنواختی و تنبلی خستم واقعا خسته...باید برنامه بریزم هم برا زبانم و یادگیری برنامه نویسی و درس های خود دانشگاه ...درسته اینده نا معلومه و من الان جایی نیستم که میخواستم و از همه بدتر وضع نابسمان این مملکت که بیشتر از هرچی رو نرومه اما چاره چیه این طوری که من دارم میرم جلو صد درصد غرق میشم الان من 22 سالمه چی دارم ؟هیچی .چی بلدم ؟ منظور مهارت ،بازم هیچی واقعا هیچ .پس این بیسوادی من اول به خودم مربوطه بعد سایر شرایط اره درسته انگیزم نابود شده اما کی از اینده خبر داره ها مهندس ؟ شاید درست شد شاید دلار کشید پاییین از اون ورم تو بخون من بهت قول میدم اگه ببینن تو مصمم و از همه مهم تر داری تلاش میکنی بهت قول میدم که بابا بهت کمک میکنه اما تا زمانی که این طوری دراز کشی هیچ به هیچ در من خوندن و بلد بودن به هیچ کس ضرر نرسونده مهندس ...و در اخر مرده شور دانشگاهمو بردم:)که این طوری با نمره دادنشون گند زدن به معدلم .

و در ضمن باید برگردی به زندگی ...حالا چه حقتو بدن یا ندن ...

  • راز... :)

1 :)

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ق.ظ

میدونی چقدر خوش حالم؟همین الان ...8تا کتاب سفارش دادم از کتاب های مورد علاقم ...حس میکنم رو ابرهام ،حس میکنم که روزی میرسم به انچه که پژواکش شب و روزم را پر کرده است...شاید فاصله ام با آن تصویرِ زیبا و درخشانم دور باشد خیلی دور اما این طور نمی ماند مطمنم ،که خواهم رسید به آن همه زیبایی :)

پ.ن:از سالِ91مینویسم در جاهای مختلف بیان هم اکانت داشتم اما در انباری گذاشته بودمش تا امشب که دستمالش کشیدم و درش اوردم:)

  • راز... :)