بله من نا امیدم در مانده ام خسته ام کوفتم اصلا هر چی حس و حال انرژی بد سراغ دارید در من نهفته است و یا حتی آشکار بله آشکار...
اما میخواهم ادامه دهم هروز چند قدمی بردارم حتی اندک بهتر از راکد بودن است .
به سمت جلو میخواهم بروم اما میخواهم این شکلی تصور کنم که فقط امروز را دارم و نه فردا...من همیشه از تصور اینده و روز های نیامده وحشت داشتم و خراب کاری کردم
stop،ول کن دیگه چی بودی و چی شدی دردی رو ازت دوا نمیکنه الان باید فقط روبه جلو بری همین
نقشه راه اینه هر روز طبق برنامه مورد نظر زبان میخونم (دیگه فکر نمیکنم چقدر چیزا بلد نیستم هنوز و اگر نرسم به levelمورد نیاز چی میشه)40 دقیقه ورزش میکنم (زبان و ورزشو از 19 مرداد استارت زدم)
کتاب میخونم (اینو همیشه داشتم )
و هر روز یک جلسه برنامه نویسی مورد نظر رو نگاه می کنم از htmlاستارتشو میزنم
و یک جلسه ریاضی از ریاضی عمومی 1 دکتر شهشانی شروع می کنم ویک جلسه معادلات دیفرانسیل میخوام پایه ایی و عمقی یاد بگیرم
و دیگر فکر نمیکنم ای وایی کلی زبان برنامه نویسی دیگر است که نمی دانم وی ا...هر رئز این هارا انجام میدم به این معنا که امروز یادگرفتن همینا و انجام دادنشون تمام چیزی است که از زندگی میخوام.
و اینکه یاسمینم نیست ، که نیست.
و هرشب اینجا گزارشمو مینویسم .خودم برای دل خودم.
امروز فقط زبان و ورزشو انجام میدم.
و چیز های جایگزینم تعیین میکنم برای روزهایی که نمیشه حالا مریضم یا هر چی کل برنامه رو ببرم جلو:))
امروز در کابوس ظهر گاهی همش تکرار میشد 22 سالته چی بلدی ؟ هیچ...
good luck